یک خانم و یک آقا که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند، بعد از حرکت قطارمتوجه شدند که در این کو په درجه یک؛ که تختخواب دار هم میباشد ، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد کوپه نخواهد شد. ساعتها سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتنی بافتن بود. شب که وقت خواب رسید ؛ خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پایین را اشغال کردند. اما مدتی نگذشته بود که خانم…….. از طبقه بالا، دولا....
موضوعات مرتبط: داستانک ، من و میترا+18 ، ،
برچسبها:
اسم من میترا است و ۲۵ سال سن دارم. حدود ۶۰ کیلو وزن دارم و قدم ۱۷۰ است برای همین درمیهمانیها خیلیها بهم زل میزنند. خیلی شیطون هستم و دوست دارم از زندگیام لذت ببرم.این را هم بگویم که عاشق ناتالی پورتمن هستم و اگر به حساب تعریف از خودم نگذارید، کمی هم ازنظر چهره و فرم بدن بهش شباهت دارم. داستانی که میخواهم تعریف کنم، برمیگرده به سه سالپیش که خیلی بچهتر از الان بودم.اون زمان تازه به دانشگاه رفته بودم و شانس آوردم پشت کنکور نماندم تا پدر و مادرم هر روز و هرساعت بهم سرکوفت بزنند. در هر حال، ماه دوم یا سوم دانشگاه بود که یک روز به خانه آمدم و دیدمکه همکار مادرم به خانهمان آمده. یک زن ۵۰ ساله مهربان و چاق بود.سلام کردم و توی اتاقم رفتم.حوصله نداشتم دوباره به هال بروم تا مانتو را به جالباسی آویزان کنم...
موضوعات مرتبط: داستانک ، من و میترا+18 ، ،
برچسبها:
صفحه قبل 1 صفحه بعد